••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

مطالب ادبی

 داستانهاي عاشقانه معروف دنيا !

 

 

1 – رومئو و ژوليت تا به امروز شايد اين داستان مشهورترين دلداده‌ها باشد. اين زوج مترادفي براي عشق هستند. رومئو و ژوليت يک داستان حزن انگيز نوشته ويليام شکسپير است. داستان عاشقانه آنها بسيار غم انگيز است. داستان اين دو جوان که از دو خانواده مخالف هم هستند، به اين گونه است که در نگاه اول عاشق شده و عشق آنها به ازدواج انجاميده سپس دو عاشق واقعي گشته و زندگيشان را به خاطر عشقشان به خطر انداختند. بي شک گرفتن زندگي خود به خاطر همسر يکي از نشانه‌هاي عشق واقعي است. در نهايت مرگ نابهنگام آنها خانواده‌هايشان را به هم پيوند داد.

 

2 – کلئوپاترا و مارک آنتوني داستان عاشقانه آنتوني و کلئوپاترا يکي از به ياد ماندني‌ترين و عاشقانه ترين داستانهاست که در همه زمانها نقل مي‌شود. داستان اين دو شخصيت تاريخي بعدها توسط ويليام شکسپير به نمايش درآمد و هنوز هم در همه جاي دنيا نمايش داده مي‌شود. رابطه آنتوني و کلئوپاترا نمونه واقعي عشق است. آنها در نگاه اول عاشق گشتند. رابطه بين اين دو جوان مقتدر، کشور مصر را در يک موقعيت قدرتمندي قرار داد. اما عشق آنها رومي‌هايي که از قدرتمند شدن مصري‌ها نگران بودند را عصباني مي‌کرد. با وجود تهديدهايي که وجود داشت، آنتوني و کلئوپاترا ازدواج کردند. مي‌گويند که در زمان جنگ عليه رومي‌ها آنتوني خبر دروغين مرگ کلئوپاترا را دريافت کرد و با شمشير خودش را کشت. زماني که کلئوپاترا از مرگ آنتوني آگاه شد، وحشت زده شد و خودکشي کرد. عشق بزرگ به قرباني بزرگي هم نيازمند است.
 
3– پاريس و هلن به نقل از ايلياد اثر هومر، داستان هلن و جنگ تروآ يک افسانه حماسي يوناني و ترکيبي از واقعيت و افسانه است. هلن به عنوان زيباترين زن در عرصه ادبيات در نظر گرفته شده است. او با منلوس، شاه اسپارت ازدواج کرد. پاريس پسر پريام شاه تروا عاشق هلن شد و او را ربود. يوناني‌ها ارتش عظيمي ‌به رهبري برادر منلوس، اگاممنون، فراهم کردند تا هلن را بازگردانند. هلن به سلامت به اسپارت بازگشت که ادامه زندگي خود را در شادماني با منلوس زندگي کند.

 

4 – ناپلئون و ژوزفين ازدواج اين دو يک ازدواج مصلحتي بود که ناپلئون در سن 26 سالگي به ژوزفين علاقه‌مند شد و با او ازدواج کرد. ژوزفين بانويي برجسته و ثروتمندترين زن به حساب مي‌آمد. هرچه زمان مي‌گذشت عشق ناپلئون به ژوزفين همچنين ژوزفين به ناپلئون بيشتر مي‌شد اما اين باعث کم شدن احترام متقابل آنها و همچنين کم شدن علاقه شديد آنها به هم نمي‌شد و به مرور زمان کهنه نمي‌شد. درحقيقت عشق آنها يک عشق حقيقي بود. آنها سرانجام در عشقشان شکست خوردند زيرا ناپلئون يه يک وارثي نياز داشت درحاليکه ژوزفين از داشتن اين نعمت محروم بود. آنها با ناراحتي از هم جدا شدند و هر دوي آنها عشق و علاقه شان را تا ابد در دلهايشان پنهان کردند.

 

5 – اسکارلت اوهارا و رِت باتلر بربادرفته نشاندهنده يکي از آثار جاويدان ادبي است. اثر معروف مارگارت ميچل، عشق و نفرت بين اسکارلت و رت باتلر را شرح مي‌دهد. تنظيم وقت چيزي بود که اسکارلت و رت باتلر هيچگاه در آن با همديگر هماهنگ نبودند. در سراسر اين داستان حماسي، اين زوج هيچگاه احساسات واقعيشان را به طور دائمي ‌تجربه نکردند و اين حاصل بروز جنگ در پيرامونشان بود. اسکارلت که دختر بي قيد و آزادي بود نمي‌توانست بين خواستگاران خود يکي را انتخاب کند. تا جايي که سرانجام تصميم به ادامه زندگي با رت باتلر شد. درحاليکه ذات دمدمي ‌اسکارلت از قبل بينشان فاصله انداخته بود. اميد به طور غيرمستقيم و هميشگي در قهرمان داستان ما ظاهر شد. بنابراين رمان با اين جمله اسکارلت «فردا روز ديگري است» پايان مي‌يابد.

 

6 – جين اير و رچستر در داستان معروف شارلوت برونته، شخصيتهاي تنها و بي دوست، علاجي براي تنهايي خود يافتند. جين، دختر يتيمي ‌که به عنوان مربي وارد خانه ادوارد رچستر، مردي ثروتمند، مي‌شود. اين زوج غيرقابل تصور به هم نزديک و نزديک تر شدند تا زماني که رچستر قلب لطيف و مهرباني را خارج از قلب خشن خود يافت. رچستر علاقه شديد خود را به خاطر تعدد زوجين آشکار نمي‌کرد اما در سالگرد ازدواجشان جين متوجه ازدواج سابق رچستر شد. جين با قلبي شکسته از آنجا دور شد اما بعد از يک آتش سوزي مهيب به عمارت ويران شده رچستر بازگشت. جين، رچستر را نابينا يافت در حاليکه زن، خود را کشته بود. عشق پيروز شد و دو عاشق دوباره به هم پيوستند و در خوشي و سعادت زندگي کردند.

 

7 – ملکه ويکتوريا و آلبرت اين داستان عاشقانه درمورد خانواده سلطنتي انگليسي است که 40 سال در مرگ همسرش به سوگ نشست. ويکتوريا دختري با نشاط، خوش رو و شيفته نقاشي بود. او در سال 1873 بعد از مرگ عموي خود ويليام ششم بر تخت سلطنت انگليس جلوس کرد. در سال 1840 او با اولين پسرعموي خود پرنس آلبرت، ازدواج کرد. در ابتدا پرنس آلبرت در بعضي محافل، ناآشنا به نظر مي‌رسيد چون او آلماني بود. او مي‌خواست که خانواده اش را به خاطر پشتکارش،صداقت و فداکاري بيش از حدش شگفت زده کند. اين زوج داراي نه فرزند شدند. ويکتوريا فرزندانش را بسيار دوست داشت. او به توصيه‌هاي آنها در مملکت داري به ويژه سياست اعتماد مي‌کرد. زماني که آلبرت در 1816 فوت کرد، ويکتوريا آسيب شديدي ديد. او به مدت 3 سال در محافل عمومي‌ظاهر نشد. گوشه نشيني او باعث انتقاد عموم به او شد. کوششهاي بسيار در زندگي ويکتوريا شد. اما تحت نفوذ نخست وزير بنيامين در اسرائيل، ويکتوريا زندگي عمومي‌ خود را از سر گرفت و مجلسي در 1866 افتتاح شد. اما ويکتوريا هرگز سوگ همسرش را پايان نمي‌داد و تا سال 1901 تا پايان زندگي خود سياه به تن کرد. در طي سلطنتش که طولاني ترين سلطنت در تاريخ انگليس بود بريتانيا يک قدرت جهاني شد (خورشيد هرگز غروب نمي‌کند).

 

8 – ليلي و مجنون شاعر برجسته ايران، نظامي‌گنجوي، شهرت خود را مديون شعر عاشقانه اش ليلي و مجنون که از يک افسانه عربي الهام گرفته، مي‌باشد. ليلي و مجنون يک تراژدي درمورد عشق نافرجام است. اين داستان براي قرنها نقل و بازگو شده است و در نسخ خطي و حتي روي سراميکها نگاشته شده است. عشق ليلي و قيس به دوران مدرسه شان برمي‌گردد. عشق آنها کاملاً قابل مشاهده بود اما آنها از آشکارشدن عشقشان جلوگيري مي‌کردند. قيس به دليل تهيدستي خود را به بياباني تبعيد کرد تا ميان حيوانات زندگي کند. او از خوردن غفلت مي‌کرد و بسيار لاغر شده بود. به دليل همين رفتارهاي عجيب و غريب او، به وي لقب ديوانه دادند. او با عربهاي باديه نشين دوستي مي‌کرد. آنها به قيس قول داده بودند ليلي را طي ستيز و زد و خوردي نزد او بياورند. در طي اين زد و خورد قبليه ليلي شکست خورد اما پدر ليلي به دليل رفتارهاي مجنون وار قيس با ازدواج آنها مخالفت کرد و بالاخره ليلي با شخص ديگري ازدواج کرد. پس از مرگ همسر ليلي، باديه نشين‌ها جلسه اي بين ليلي و مجنون ترتيب دادند اما آنها هيچ وقت کاملاً با هم آشتي نکردند. فقط بعد از مرگشان هر دو کنار هم دفن شدند.

 

9 – شاه جهان و ممتاز محل در سال 1612 دختري جوان، به نام ارجمند بانو، با فرمانرواي امپراتور مغول، شاه جهان ازدواج کرد. ارجمند بانو يا ممتاز محل 14 فرزند به دنيا آورد و همسر مورد علاقه شاه جهان شد. بعد از مرگ ممتاز محل در 1629 امپراتور بسيار غمگين شد و تصميم گرفت مقبره اي براي او بسازد. او بيست هزار کارگر و ده هزار فيل را استخدام کرد و نزديک به 20 سال طول کشيد تا مقبره تاج محل کامل شد. شاه جهان هرگز قادر نبود تا سنگ سياه مقبره را که طراحي کرده بود کامل کند. او توسط پسرش عزل شد و در قلعه قرمز آگرا زنداني شد و ساعتهاي تنهايي خود را به تماشاي رودخانه جاونا در مقبره ممتاز محل مي‌گذراند. او سرانجام کنار معشوقش در تاج محل به خاک سپرده شد.